06 Tasnif Setare Kosh by Sahar Mozafari
چرا به باغ شاخه ای گلی به سر نمی زند. چه شد که در بهار ما پرنده پر نمی زند. چه وحشت است راه را که کس بر آن نمی رود. چرا کسی چراغ جان به رهگذر نمی زند. نشاط عشق رفت و در برین سرای بسته شد. کنون به غیر غم کسی دگر به در نمی زند. شب ستاره کش همی نشسته روی سینه ام. به لب رسیده جان ولی دم سحر نمی زند.
via Tumblr http://ift.tt/2bB7ZQo
No comments:
Post a Comment