Sunday, October 30, 2016

ملحم بركات - يمكن نتهنى بحبك by Engy George



ملحم بركات - يمكن نتهنى بحبك by Engy George




via Tumblr http://ift.tt/2dTQ1MJ

Thursday, October 20, 2016

اپیزود 13 - برگ برنده، ماجرای یک رسوایی عظیم مالی- قسمت اول by...



اپیزود 13 - برگ برنده، ماجرای یک رسوایی عظیم مالی- قسمت اول by ChannelB کانال بی
سیزدهمین ماجرایی که در کانال بی می شنوید داستان یکی از بزرگترین رسوایی های مالی تاریخ معاملات سهام امریکاست. این داستان در دو قسمت تعریف شده که هم زمان منتشر می شوند. این پادکست روایت فارسی گزارشی است که در سیزده اکتبر 2014 در مجله نیویورکر منتشره شده است، با عنون اصلی The Empire of Edge



via Tumblr http://ift.tt/2ebwQzc

Wednesday, October 12, 2016

زود زودی، دیر دیرم by Nigora Rahbarova بابک جوانمرد شعر: یغما...



زود زودی، دیر دیرم by Nigora Rahbarova
بابک جوانمرد شعر: یغما گلروئی



via Tumblr http://ift.tt/2dNYcuZ

Sunday, October 9, 2016

سرنوشت درگیریها در دومین شهر بزرگ سوریه چیست؟ by BBC...



سرنوشت درگیریها در دومین شهر بزرگ سوریه چیست؟ by BBC Persian
نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امور سوریه، می گوید احتمال نابودی کامل شرق حلب تا دو یا دو ماه و نیم آینده وجود دارد. استفان دی میستورا خواستار پایان دادن به بمباران شرق حلب شد.آقای دی میستورا گفته تاریخ دمشق و مسکو را برای ادامه حملات به شرق حلب به بهانه حضور 900 شبه‌نظامی جبهه نصرت قضاوت خواهد کرد. حدود 250 هزار غیر نظامی همچنان در شرق حلب زندگی می کنند. هادی نیلی از واشنگتن گزارش می دهد. همچنین در چشم انداز بامدادی جمعه 16 مهرماه (هفتم اکتبر) نعیمه نامجو با جلیل روشندل کارشناس امور سیاسی در این باره گفتگو کرد.



via Tumblr http://ift.tt/2d4J6ea

Wednesday, October 5, 2016

che Bitabaneh Mikhahamatاحمد شاملو‏ چه بی تابانه می خواهمت by...



che Bitabaneh Mikhahamatاحمد شاملو‏ چه بی تابانه می خواهمت by shamloo
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری! چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر پشت سمندی گویی، نو زین که قرارش نیست و فاصله تجربه ئی بیهوده ست بوی پیرهنت این جا، واکنون… کوه ها در فاصله سردند دست، در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یاس را، رج می زند بی نجوای انگشتانت فقط… و جهان از هر سلامی خالی است شانه ات مجابم می کند در بستری که عشق تشنگیست زلال شانه هایت همچنانم اتش می دهد در بستری که عشق مجابش کرده است شاملو



via Tumblr http://ift.tt/2dtDwrY

Haft shahr shamlooهفت شهر با صدای احمد شاملو by shamloo انیمیشن...



Haft shahr shamlooهفت شهر با صدای احمد شاملو by shamloo
انیمیشن زیبای هفت شهر اثر علی اکبر صادقی و با گفتار و صدای احمد شاملو برگرفته از وبسایت احمد شاملو http://shamlou.org/ http://ift.tt/2e3SIuF



via Tumblr http://ift.tt/2dtDhgF

Mardi Keh Lab Nadasht قصه مردی که لب نداشت by shamloo قصه مردی...



Mardi Keh Lab Nadasht قصه مردی که لب نداشت by shamloo
قصه مردی که لب نداشت شعر و صدای احمد شاملو از دفتر شعر “ در آستانه” / ۱۳۳۸ خورشیدی ————————–سرودۀ: احمد شاملو با صدای: احمد شاملو: راوی میکائیل شهرستانی: حسین‌قلی شهین علیزاده: ننه چاه رضا کاووسی: حوض بابا مجید حمزه: پشت‌بام شهیندخت: دریا تهیه شده در موسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، تهران تصویرگر نمونۀ چاپی کتاب: مهردخت امینی «مردی که لب نداشت»، یکی از آن چند شعری‌ست که «احمد شاملو» به زبان محاوره در حال و هوای ترانه‌های کودکانه سروده است. تابستان 1338، و همان سال «قصۀ دخترای ننه دریا» را هم. پیش از آن اما در سال 1332، «پریا» در مجموعۀ «هوای تازه» منتشر شده بود. سروده‌ای که مقبول طبع بزرگسالان نیز افتاد و ماندگار شد. «مردی که لب نداشت» را یک‌بار (و شاید برای اولین بار) خانمی باذوق و خوش‌صدا به‌نام «هانیه سلیمی» در علاقمندی‌اش به نشر کتاب‌های صوتی یا گویا، به شکل شنیداری اجرا کرد. در این نمونه «هانیه سلیمی» با تیپ‌سازی در صدا، تمام نقش‌های این روایت را به تنهایی اجرا کرده بود. این کار با کیفیتی قابل قبول، همراه با موسیقی و میکسی از «کاوه حیدری» در نهایت سر از وب‌سایت رسمی «احمد شاملو» در آورد و در بسیاری از وبلاگ‌هایی که دلی با نشر کتابهای صوتی دارند بازپخش و به اشتراک گذاشته شد. و این زمستان سال 1388 بود. پنجاه سالی پس از سروده شدن آن. «مردی که لب نداشت» دو سال بعد از نمونۀ «هانیه سلیمی»، در پایان تابستان 1390بار دیگر توسط موسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، با صدای احمد شاملو (در مقام راوی قصه) و صداپیشگانی که هر کدام نقشی از عناصر قصه را ایفا می‌کردند، ضبط و منتشر شد. موسیقی بر این کار را «پیام جهانمانی» نوشته بود که در کنار نوازندگی و آهنگ‌سازی، مدرس موسیقی نیز هست. * * * یه مردی بود حسین‌قلی چشاش سیا لُپاش گُلی غُصه و قرض و تب نداشت اما واسه خنده لب نداشت. ـ خنده‌ی بی‌لب کی دیده؟ مهتابِ بی‌شب کی دیده؟ لب که نباشه خنده نیس پَر نباشه پرنده نیس. شبای درازِ بی‌سحر حسین‌قلی نِشِس پکر تو رختخوابش دمرو تا بوقِ سگ اوهو اوهو. تمومِ دنیا جَم شدن هِی راس شدن هِی خم شدن فرمایشا طبق طبق همگی به دورش وَقّ و وقّ بستن به نافش چپ و راس جوشونده‌ی ملاپیناس دَم‌اش دادن جوون و پیر نصیحتای بی‌نظیر: « ـ حسین‌قلی غصه‌خورَک خنده نداری به درک! خنده که شادی نمی‌شه عیشِ دومادی نمی‌شه. خنده‌ی لب پِشکِ خَره خنده‌ی دل تاجِ سره، خنده‌ی لب خاک و گِله خنده‌ی اصلی به دِله …» حیف که وقتی خوابه دل وز هوسی خرابه دل، وقتی که هوای دل پَسه اسیرِ چنگِ هوسه، دلسوزی از غصه جداس هرچی بگی بادِ هواس! حسین‌قلی با اشک و آه رف دَمِ باغچه لبِ چاه گُف: « ـ ننه‌چاه، هلاکتم مرده‌ی خُلقِ پاکتم! حسرتِ جونم رُ دیدی لبتو امونت نمیدی؟ لبتو بِدِه خنده کنم یه عیشِ پاینده کنم.» ننه‌چاهه گُف: « ـ حسین‌قلی یاوه نگو، مگه تو خُلی؟ اگه لَبمو بِدَم به تو صبح، چه امونَت چه گرو، واسه‌یی که لب تَر بکنن چی‌چی تو سماور بکنن؟ «ضو» بگیرن «رَت» بگیرن وضو بی‌طاهارت بگیرن؟ ظهر که می‌باس آب بکشن بالای باهارخواب بکشن، یا شب میان آب ببرن سبو رُ به سرداب ببرن، سطلو که بالا کشیدن لبِ چاهو این‌جا ندیدن کجا بذارن که جا باشه لایقِ سطلِ ما باشه؟» دید که نه وال‌ّلا، حق می‌گه گرچه یه خورده لَق می‌گه. حسین‌قلی با اشک و آ رَف لب ِ حوض ِ ماهیا گُف: «ــ باباحوض ِ تَرتَری به آرزوم راه می‌بری؟ می‌دی که امانت ببرم راهی به حاجت ببرم لب‌تو روُ مَرد و مردونه با خودم یه ساعت ببرم؟» حوض‌ْبابا غصه‌دار شد غم به دلش هَوار شد گُف: «ــ بَبَه جان، بِگَم چی اگر نَخوام که همچی نشکنه قلب ِ ناز ِت غم نکنه دراز ِت: حوض که لبش نباشه اوضاش به هم می‌پاشه آبش می‌ره تو پِی‌گا به ‌کُل می‌رُمبه از جا.» دید که نه وال‌ّلا، حَقّه فوقش یه خورده لَقّه. □ حسین‌قلی اوهون‌اوهون رَف تو حیاط، به پُشت ِ بون گُف: «ــ بیا و ثواب بکن یه خیر ِ بی‌ حساب بکن: آباد شِه خونِمونت سالم بمونه جونت! با خُلق ِ بی‌بائونه‌ت لب ِتو بده اَمونت باش یه شیکم بخندم غصه رُ بار ببندم نشاط ِ یامُف بکنم کفش ِ غمو چَن ساعتی جلو ِ پاهاش جُف بکنم.» بون به صدا در اومد به اشک و آ در اومد: «ــ حسین‌قلی، فدات شَم، وصله‌ی کفش ِ پات شَم می‌بینی چی کردی با ما که خجلتیم سراپا؟ اگه لب ِ من نباشه جانُوْدونی‌م کجا شِه؟ بارون که شُرشُرو شِه تو مُخ ِ دیفار فرو شِه دیفار که نَم کشینِه یه ‌هُوْ از پا نِشینه، هر بابایی می‌دونه خونه که رو پاش نمونه کار ِ بون‌اشم خرابه پُلش اون ور ِ آبه. دیگه چه بونی چه کَشکی؟ آب که نبود چه مَشکی؟» دید که نه والّ‌لا، حق می‌گه فوقش یه خورده لَق می‌گه. □ حسین‌قلی، زار و زبون وِیلِه‌زَنون گریه‌کنون لبش نبود خنده می‌خواس شادی پاینده می خواس. پاشد و به بازارچه دوید سفره و دستارچه خرید مُچ‌پیچ و کول‌بار و سبد سبوچه و لولِنگ و نمد دوید این سر ِ بازار دوید اون سر ِ بازار اول خدا رُ یاد کرد سه تا سِکّه جدا کرد آجیل ِ کارگشا گرفت از هم دیگه سَوا گرفت که حاجتش روا بِشه گِرَه‌ش ایشال‌ّلا وابشه بعد سر ِ کیسه واکرد سکه‌ها رو جدا کرد عرض به حضور ِ سرورم چی بخرم چی‌ چی نخرم: خرید انواع ِ چیزا کیشمیشا و مَویزا، تا نخوری ندانی حلوای تَن‌تَنانی، لواشک و مشغولاتی آجیلای قاتی‌پاتی اَرده و پادرازی پنیر ِ لقمه ‌ْقاضی، خانُمایی که شومایین آقایونی که شومایین: با هَف عصای شیش‌منی با هف­‌تا کفش ِ آهنی تو دشت ِ نه آب نه علف راه ِشو کشید و رفت و رَف هر جا نگاش کشیده شد هیچ‌چی جز این دیده نشد: خشکه ‌کلوخ و خار و خس تپه و کوه ِ لُخت و بس: قطار ِ کوهای کبود مث ِ شترای تشنه بود پستون ِ خشک ِ تپه‌ها مث ِ پیره‌زن وخت ِ دعا. «ــ حسین‌قلی غصه‌خورک خنده نداشتی به درک! خوشی بیخ ِ دندونت نبود راه ِ بیابونت چی بود؟ راه ِ دراز ِ بی‌حیا روز راه بیا شب راه بیا هف روز و شب بکوب‌بکوب نه صُب خوابیدی نه غروب سفره‌ی بی‌نونو ببین دشت و بیابونو ببین: کوزه‌ی خشکت سر ِ راه چشم ِ سیات حلقه‌ی چاه خوبه که امیدت به خداس وگرنه لاشخور تو هواس!» □ حسین‌ قلی، تِلُوخورون گُشنه و تشنه نِصبِه‌جون خَسّه خَسّه پا می‌کشید تا به لب ِ دریا رسید. از همه چی وامونده بود فقط‌اَم یه دریا مونده بود. «ــ ببین، دریای لَم‌لَم فدای هیکلت شَم نمی‌شه عِزتت کم از اون لب ِ درازوت درازتر از دو بازوت یه چیزی خِیر ِ ما کُن حسرت ِ ما دوا کُن: لبی بِده اَمونت دعا کنیم به جونت.» «ــ دلت خوشِه حسین‌قلی سر ِ پا نشسته چوتولی. فدای موی بورت! کو عقلت کو شعورت؟ ضررای کارو جَم بزن بساط ِ ما رو هم نزن! مَچِّده و مناره‌ش یه دریاس و کناره‌ش. لب ِشو بدم، کو ساحلش؟ کو جیگَرَکی‌ش کو جاهلش؟ کو سایبونش کو مشتریش؟ کو فوفولش و کو نازپَری‌ش؟ کو نازفروش و نازخرش؟ کو عشوه‌یی‌ش کو چِش‌چَرش؟» □ حسین‌قلی، حسرت به دل یه پاش رو خاک یه پاش تو گِل دَساش از پاهاش درازتَرَک برگشت خونه‌ش به حال ِ سگ. دید سر ِ کوچه راه‌به‌راه باغچه و حوض و بوم و چاه هِرتِه‌زَنون ریسه می‌رن می‌خونن و بشکن می‌زنن: »ــ آی خنده خنده خنده رسیدی به عرض ِ بنده؟ دشت و هامونو دیدی؟ زمین و زَمونو دیدی؟ انار ِ گُل‌گون می‌خندید؟ پِسّه‌ی خندون می‌خندید؟ خنده زدن لب نمی‌خواد داریه و دُمبَک نمی‌خواد: یه دل می‌خواد که شاد باشه از بند ِ غم آزاد باشه یه بُر عروس ِ غصه رُ به تَئنایی دوماد باشه! حسین‌قلی! حسین‌قلی! حسین‌قلی حسین‌قلی حسین‌قلی!»



via Tumblr http://ift.tt/2dtEqER

Ahmad Shamloo shazdeh koochooloo1شازده کوچولو با صدای احمد شاملو...



Ahmad Shamloo shazdeh koochooloo1شازده کوچولو با صدای احمد شاملو by shamloo
شازده کوچولو با صدای احمد شاملو#1 – آنتوان دوسنت اگزوپری نام:شازده کوچولو نویسنده:آنتوان دوسنت اگزوپری مترجم:احمد شاملو صدا:احمد شاملو



via Tumblr http://ift.tt/2dtE2Xd

Curmudgeons by Jersey 2nd Avenue


via IFTTT

Monday, October 3, 2016

Von Neumann Machine by Eoin Duffy


via IFTTT

ایستگاه پنجشنبه هشتم مهر ۹۵ by Farshid Manafi دومین برنامه...



ایستگاه پنجشنبه هشتم مهر ۹۵ by Farshid Manafi
دومین برنامه ایستگاه پنجشنبه پخش شده از رادیو فردا



via Tumblr http://ift.tt/2dVDjfF

Sunday, October 2, 2016

پرسشهائی پیرامون علل تاسیس حزب سکولار دموکرات ایرانیان از دبیرکل...



پرسشهائی پیرامون علل تاسیس حزب سکولار دموکرات ایرانیان از دبیرکل حزب حسن اعتمادی by Saeed Behbahani 1
http://mihantv.com https://www.youtube.com/user/mihantv1?sub_confirmation=1 http://ift.tt/1VSjlPj http://ift.tt/2aq697P https://twitter.com/mihantv1 سعید بهبهانی در برنامه روزانه خود در تلویزیون میهن گفت و گوئی دارد با حسن اعتمادی پیرامون علل تاسیس حزب دموکرات ایرانیان از دبیرکل حزب



via Tumblr http://ift.tt/2dQnQh1

Saturday, October 1, 2016

ساعت ششم - آیا به رادیو فردا ارتباطی ندارد این قضیه؟ by Radio...



ساعت ششم - آیا به رادیو فردا ارتباطی ندارد این قضیه؟ by Radio Farda رادیو فردا
انتشار سخنان اخیر رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره کاندیداتوری محمود احمدی نژاد برای هیچ رسانه ای به اندازه رادیو فردا و بی بی سی جنبه شخصی نیافت! در برنامه ای که می شنوید به این موضوع می پردازیم که چرا رهبر ایران نمی خواهد «این قضیه» به رادیو فردا «ارتباطی» داشته باشد؟



via Tumblr http://ift.tt/2dvoGeZ