Saturday, February 22, 2014

طیب حاج رضایی (۱۲۸۰ تهران - تیرباران در ۱۱ آبان ۱۳۴۲ تهران) از...





طیب حاج رضایی (۱۲۸۰ تهران - تیرباران در ۱۱ آبان ۱۳۴۲ تهران) از چاقوکشان و جاهلان مشهور در جنوب شهر تهران بود. طیب در محلۀ صابون پزخانه (صام پزخانه) تهران زاده شد. پدر او حسینعلی حاج رضایی از سگمس آباد (ارتش آباد) از توابع قرقان قزوین بود که پس از آمدن به تهران به جمع آوری هیزم برای نانوایی‌ها، زندگی خود را میگذارنید. طیب سه برادر به نامهای حاجی مسیح، اکبر و طاهر داشت. او در زورخانه ها با گروههای مافیایی آشنا شد و از آنجاییکه که آدم شرور و چاقوکشی بود، نام او کم کم بر سر زبانهای مردم جنوب شهر تهران افتاد. در آن زمانها، محله های جنوب شهر تهران توسط مافیای محلی (چیزی شبیه به روش مافیا در سیسیل ایتالیا) اداره میشد و اینگونه لاتها و باجگیران بهمراه نوچگان خود، کافه، قمارخانه و روسپی خانه داشتند. آنها نیز با زور از مردم و مغازه داران باج میگرفتند تا به اصطلاح آنان را در حمایت خود داشته باشند. بتدریج طیب از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ از میدانداران سرشناس میوه و تره بار تهران شد و به کار خرید و فروش میوه و تره بار سرگرم بود و دو همسر و هفت فرزند داشت. وی با مافیای زورخانه و حسینیه باغ فردوس ارتباط محکمی داشت و در سال ۱۳۳۲ از سردستگان گروههای لات و چاقوکشی بود که در اجرای کودتای ۲۸ امرداد نقش بزرگی داشتند. او و حسین رمضون یخی و شعبون بی مخ با همکاری روحانیون کله گنده ای چون آیت الله بروجردی و کاشانی و بهبهانی همینطور پولهای سازمان امنیت آمریکا (سیا) و (ام آی سیکس) بریتانیا، با راه انداختن دسته های چماق بدست از جنوب تهران با حمایت افسران خودفروخته و سربازان و تانکها و زره پوشهای ارتشی به خانۀ مصدق یورش بردند، خانۀ وی را غارت کردند و نیز ادارۀ رادیو و مجلس را در اختیار خود گرفتند. محمدرضاشاه که چند روزی پیش از کودتا بهمراه ثریا به بغداد و سپس به روم در ایتالیا فرار کرده بود، با کنترل همه جانبۀ ارتش و با دستگیریهای بسیاری از مخالفان، دوباره به ایران بازگشت. سپس دستگیری و تیرباران مخالفان را بسیار شدت بیشتری گرفت و از آن پس، رژیم مشروطۀ پادشاهی تبدیل به رژیم خودکامه پهلوی گشت و بمدت ۲۵ سال و با حمایت کامل کنسرسیوم نفت و آمریکا و بریتانیا بر همۀ کارهای کشوری و لشگری و حقوقی و قانونگذاری و اجرایی فرمان میداد و هیچ کسی بدون حمایت شخص شاه به کاری گمارده نمیشد و تمام زبانها را در گلو خفه کرده بود مگر ملایان شیعه در شهرهای ایران که از طرف او کمک مالی نیز دریافت میکردند. طیب در ابتدا به شاه بسیار وفادار بود، تا جایی که تصویر شاه را روی سینۀ خودش خالکوبی کرده بود و در زمان زایش “رضا پهلوی” چراغانی و چشن بزرگی برپا کرد. طیب مدالها و امتیازهای مالی بسیاری نیز از طرف شاه دریافت کرده بود ولی در سالهای پسین با سرهنگ نعمت الله نصیری برخورد تندی پیدا کرد و رفته رفته امتیازهای شاهانه از او گرفته شد و زیر فشار قرار گرفت. طیب که زخم خورده میدید، در سال ۱۳۴۲ به پشتیبانی از روح الله خمینی که معترض به انقلاب سفید شاه بود پیوست. شورش ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ با رهبری اسدالله علم و ارتش سرکوب شد و سرانجام طیب در ۱۱ آبانماه سال ۱۳۴۲ در میدان تیر پادگان حشمتیه در تهران، بهمراه اسماعیل رضایی تیرباران گردید و سپس بنابر درخواست خودش در شابدالعظیم (شهر ری) به خاک سپرده شد.




via Tumblr http://bit.ly/1efRfpe

No comments:

Post a Comment